نجواے دل (◡‿◡✿)



+چرا مشکی پوشیدی؟
دیگه لباسی نداشتم.
+ چرا صدات گرفته؟
سرما خوردم
+ دستت چی شده؟
خوردم زمین
+ چرا نوشته هات همه دپن
خو سبکشه همین طوری
+داشتی گریه میکردی؟
داشتم پیاز خورد میکردم
+چرا ناراحتی؟
فقط یه کوچولو خستم
+ چرا همش به یه نقطه خیره میشی؟
آخه خوابم میاد
+چرا واسه همه چی یه دلیل الکی میاری؟
آخه کسی نمیفهمه


+چرا مشکی پوشیدی؟
دیگه لباسی نداشتم.
+ چرا صدات گرفته؟
سرما خوردم
+ دستت چی شده؟
خوردم زمین
+ چرا نوشته هات همه دپن
خو سبکشه همین طوری
+داشتی گریه میکردی؟
داشتم پیاز خورد میکردم
+چرا ناراحتی؟
فقط یه کوچولو خستم
+ چرا همش به یه نقطه خیره میشی؟
آخه خوابم میاد
+چرا واسه همه چی یه دلیل الکی میاری؟
آخه کسی نمیفهمه




کجا بودی تو این همه سال درد 
که من زندگی کردم این مردن و  


دی هم تمام شد . دفتر بهمن را باز کن .
برگ اولش را . با کاغذی از جنس دلت جلد کن .
صفحه به صفحه اش را . با امید خط کشی کن .
صاف و یکدست . اینبار بهتر ورق بزن‌ .
با احتیاط بیشتری نگهش دار . شروع به نوشتن کن .
اینبار کمی خوش خط تر بنویس . خط اول .

به نام خدا.
سلام بهمن





آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها